آرتين جونآرتين جون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره
آشنايي مامان وباباآشنايي مامان وبابا، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

آرتين عشق مامان و باباش

سيزده بدر 94

سلام سلام گل پسر        شيريني مثل عسل سيزده بدرت مبارك عشق مامان و بابا عزيز مامي اين دومين 13بدري هست كه تو دركنار ما هستي . پارسال توي همچين روزي ما از خونه بيرون نرفتيم چون تو خيلي فسقلي بودي و علاوه بر اون زردي هم داشتي و مامان خيلي ناراحت بود . الان كه يادم اومد دوباره گريه ام گرفت آخه تو سه روز توي دستگاه بودي و خيلي اذيت ميشدي و چون مجبور بوديم روي چشمات چشمبند بزنيم ، وقتي بيدار بودي همش گريه ميكردي الهي هيچ مادري مريضي بچه اشو نبينه خداروشكر كه الان سالم و خندون هستي . امسال سيزده بدر با باباجون و مامان جون و دايي مجيد و خانواده زن دايي مليحه ات بوديم و خيلي هم خوش گذشت. قربونت...
14 فروردين 1394

جشن تولد شماره 2

سلام سلام  گل پسرم ديشب بازم تولد داشتيم   از اونجاييكه عمه هات روز تولدت قشم بودن و نتونستن توي جشنت باشن ، من و بابايي تصميم گرفتيم وقتي كه برگشتن يه جشن تولد ديگه برات بگيريم  واسه همين ماميت يه كيك ديگه درست كرد و ديشب جشن شماره 2 يكسالگيت با حضور عمه معصومه ، عمه فاطمه ،عمه ليلا ، عمو حسن، هدي جون و اقا رسول اينا برگزار شد .   بازم تولدت مبارك عشقولكم                                 ...
12 فروردين 1394

فرداي تولد و سفر چادگان

عزيزدل مامان سلام ماماني قبل از تعطيلات نوروز يكي از ويلاهاي اداره اشو رزرو كرد تا فرداي تولد تو بريم اونجا و آب و هوايي عوض كنيم . اين شد كه بهمراه مامان جون و باباجون و خاله مژگان و دايي مجتبي و عمو علي اينا رفتيم چادگان و يه شب اونجا بوديم و خيلي خيلي هم خوش گذشت . بعدا كه بزرگ بشي ميفهمي چرا اينقد ميايم چادگان  آخه واسه ماهايي كه اصفهان زندگي ميكنيم چادگان حكم شمال رو داره طبيعت زيبا ، سد زاينده رود و رودخانه اش همگي به آدم انرژي مثبت ميده . آرتينم ممنون كه انقدر خوبي عاششششششششششقتم عسلم آرتين و مامان  : آرتين و خاله مژگان : آرتين و پسرعمو...
7 فروردين 1394

يكسالگيت مبارك

  يكسالگيت مبارك عشق مامان و بابا عزيزدلم باورم نميشه يه ساله شدي .انگار همين ديروز بود كه ساعت 6 صبح رفتيم بيمارستان خانواده و بعد از انجام آزمايشات لازم بالاخره ساعت 10 رفتم اتاق عمل و تو عزيزترينم پا گذاشتي توي اين دنيا و شدي عزيزدل من و بابايي . يادم نميره وقتي بهوش اومدم ساعت 12 بود تا چشمامو باز كردم از خانمي كه تو اتاق ريكاوري بود از تو پرسيدم اونم گفت يه پسر سالم و خوشگل گيرت اومده . وقتي اومدم توي بخش و براي اولين بار ديدمت گريه ام گرفت چقدر معصوم و زيبا خوابيده بودي قربونت برم اومدي بغلم و ديگه دوست نداشتي بري توي تختت . همش اداي شيرخوردن در مياوردي تا از من جدا نشي . مامي جون عاشششقت...
6 فروردين 1394

اولين عيد نوروز

آرتين جونم اولين عيد نوروزت مبارك امسال موقع سال تحويل براي من شور و حال عجيبي داشت چون تو هم دركنار ما بودي و عيد برام قشنگ تر از هميشه بود . چند روز ديگه هم كه تولدت هست و من حسابي تدارك ديدم. خيلي خيلي خيلي دوستت دارم ببين چقد قشنگ خوابيدي  بيسكوييتهاي عيدم خودم درست كردم : روز عيد با عمو علي اينا رفتيم ميدون نقش جهان : ...
2 فروردين 1394
1